یه مدته صفحه کلید خراب شده نمتونم بیام پست بزارم، سخته خداییش. الانم با کلی دربدری دارم با صفحه کلید مجازی ویندوز تایپ می کنم. وقت نکردم برم یه نو بخرم. صفحه کلید جور بشه با پستای بیشتری میام .
یه مدته صفحه کلید خراب شده نمتونم بیام پست بزارم، سخته خداییش. الانم با کلی دربدری دارم با صفحه کلید مجازی ویندوز تایپ می کنم. وقت نکردم برم یه نو بخرم. صفحه کلید جور بشه با پستای بیشتری میام .
چقدر خوبه وقتی کار میکنی آخرکار که فاکتورو میدی طرف، ببینی فردا صبح ساعت 8 ریخته به کارتت. حالا درسته یه صدوخورده ای تخفیف گرفت ولی بازم دمش گرم، اینطوری تا زنگ بزنه آدم با کله میره. کاش همه صاحبکارا اینطوری بودن :)
من ، خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت
گیج و مبهوت بین بودن و نبودن
عشق (عشق) ، آخرین همسفر من
مثل تو منو رها کرد
حالا دستام مونده و تنهایی من ...
#ابی_آهنگ خالی
از بچگی عاشق کتاب و نوشتن بودم یادمه مثلا یه دفتر 80 برگ می خریدم از این کتاب و اون کتاب و مجله ها مطلب در می آوردم توش می نوشتم فهرست مطالب براش درست می کردم حتی گاهی اوقات یه نقاشی هم می کشیدم رو جلدش پایینشم می نوشتم نویسنده: محمد... روزنامه دیواری برا مدرسه درست میکردم مسابقه ی کتابخوانی شرکت میکردم که یه بارم تو استان نفر سوم شدم. اگرم کسی میگفت میخوای چکاره شوی میگفتم نویسنده :) ولی نمیدونم چرا سر از رشته ی فنی درآوردیم و الانم که رفتیم سراغ شغل فنی که زمین تا آسمون با اون علایق بچگی و نوجوونی فرق می کنه. ولی خب وبلاگ نوشتن رو از وقتی کامپیوتر خریدیم و یاد گرفتم دوست داشتم الانم همینطور، بماند که یه مدتی هم سایت زده بودیم. ولی چند سالی از این فضا دور بودم به دلایلی. ایشاالله میخوام از این به بعد ادامه ش بدم. هنوز اون علاقه ی نوشتن تو وجودم هست حالا شاید ندونم چی و چطوری بنویسم ولی می نویسم :)